محمد سعید صالحی فیروزآبادی- در انتخابات ریاست جمهوری احزاب در معرفی نامزدهای ریاست جمهوری نقش برجسته ای را ایفا می کنند . ارتباط احزاب با نظام سیاسی چگونه باید باشد؟ آیا نظام سیاسی کشور تنها به احزاب مطیع و فرمانبر و تنها برای به نمایش گذاشتن نمایی از دموکراسی ظاهری نیازمند است ؟چرا در کشور ما برخی احزاب نتوانسته اند با نظام سیاسی کشور به تفاهمی بلند مدت برسند؟

داستان احزاب در ایران داستانی پر از غم و درد و رنج ایرانیان و بویژه جوانان ایرانی است. جوانانی که هرگاه جایگاهی را برای رسیدن به رویاها و آرمانهایشان و پرکردن فضاهای خالی ذهنشان یافتند صمیمانه به آنسوی شتافتند تا هم هویت گمشده خودشان را پیدا کنند و هم ادا کننده سهمی و ایفاگر نقشی در ساختن کشورشان باشند. اما چرا در کشورمان احزابی نیرومند شکل نگرفتند ، یا اگر در برهه ای از زمان درخششی ایجاد کردند همچون شمعی در برابر بادی تند خاموش شدند ؟ چرا در کشورمان احزاب با نظامهای سیاسی به تعادلی پایدار نرسیدند؟ راز وجودی احزاب را بایستی در تعدد سلایق ، علایق و تنوع افکار ، آرمانها و منافع متفاوت و گاه متضاد افراد جامعه جستجو کرد. در یک حکومت دیکتاتوری تمامی تفاوتها با مشت آهنین دیکتاتور از بین می رود. در این حکومتها تنها صدایی که شنیده می شود صدای دیکتاتور می باشد. آحاد کشور همه متحد و یکصدا در جهت منافع دیکتاتور همانند ماشینی خودکار به انجام وظایف خود می پردازند. اما در جوامع دیکتاتوری یک مشکل بزرگ خودنمایی می کند : بزرگترین مشکل جوامع دیکتاتوری این است که دیکتاتور تنها است . همه از دیکتاتور انتظار دارند که مشکلاتشان را حل کند. اما دیکتاتور هر چند هم شخصیتی نیرومند هم داشته باشد تنها یک نفر است . چگونه می توان از یک فرد انتظار داشت تا همه تصمیمات سخت مربوط به اداره یک کشور را بدون اینکه اشتباهی داشته باشد برعهده گیرد؟ مگر ما آدمها چقدر ظرفیت داریم تا بدون هیچ اشتباهی همیشه تصمیمات درست بگیریم؟ در یک نظام دیکتاتوری همیشه دو ظلم بزرگ در حال روی دادن است : ۱-ظلم بزرگ اول ظلمی است که یک نظام دیکتاتوری دائما به خود دیکتاتور روا می دارد . ظلم محروم شدن دیکتاتور از انبوه آگاهیهایی است که در اختیار افراد جامعه قرار دارد و دیکتاتور از آن آگاهیها محروم می ماند. مهمترین کار یک مدیر تصمیم گیری است و ماده خام تصمیم گیری آگاهی یا اطلاعات می باشد. به علت ترس از مبادله آگاهیها در یک نظام دیکتاتوری بزرگترین زیان را دیکتاتور متحمل میشود . این دیکتاتور است که دائما از مهمترین ابزار کارش که آگاهی است محروم می ماند. ۲- ظلم بزرگ دیگر در جوامع دیکتاتوری محروم ماندن مردم آن جوامع از آگاهیهای لازم برای یک زندگی خوب و سرافرازانه می باشد. ترس از حکومت باعث می شود تا مردم در اینگونه جوامع از گفتن مشکلاتشان به یکدیگر یا به مدیرانشان واهمه داشته باشند. تجربه بشر امروزی به خوبی به مشکلات در جوامع دیکتاتوری پی برده است. بشر امروزی در حال ابداع راهکارهای گوناگون در جهت تسهیل مبادله آگاهیهای خود می باشد. تا افراد بدون ترس و واهمه مشکلات ، سلایق و آرمانهایشان را با یکدیگر مبادله کنند و در ساختن کشورشان سهم و نقش خود را ایفا کنند. احزاب یکی از راهکارهای مهم بشر امروز برای رسیدن به اهداف فوق می باشد. گروههای اجتماعی با احزابی که خواستهایشان را نمایندگی می کنند حرف خود را به گوش یکدیگر و به نظام سیاسی می رسانند. در اینجا دوسوال مهم طرح می شود :احزاب چگونه بایستی در ساختار یک نظام سیاسی جلوه گری کنند؟ آیا احزاب تنها در روندی از پایین بدون هیچ دخالتی از ساختار سیاسی موجود بایستی تشکیل شده و درخواستهای خود را طرح و در جهت گرفتن قدرت سیاسی به سعی و کوشش بپردازند؟ و یا اینکه بایستی احزاب از بالا و بوسیله ساختار سیاسی قدرت ایجاد شده و به گروههای اجتماعی کشور عرضه شود؟و هر زمانی که خواست ساختار قدرت ایجاب نمود فتیله فعالیتهای خود را پایین کشند؟ پاسخ به چنین سوالی بسیار دشوار است و نیازمند نگاه ریزبینانه به تجارب کشورهایی که مسیر بیشتری را از ما پیموده اند می باشد . اما با نگاهی به برخی از نقش آفرینی های گذشته احزاب در کشورمان شاید بتوان پاسخی هر چند ابتدایی را برای این سوال پیدا نمود. برخی از نمود فعالیتهای گذشته احزاب و جریانات سیاسی به این شرح می باشد: ۱- در صورتیکه بین ساختار سیاسی کشور و احزاب همپیوندی عمیقی وجود نداشته باشند هردو متمایل به قبضه کردن کامل قدرت و حذف همدیگر می باشند. ۲-در هنگام فعالیتهای حزبی به علت مجتمع شدن عده زیادی با یکدیگر این توهم در بین اعضا و بویژه هواداران حزبی شکل می گیرد که نماینده همه جامعه بوده و قادر به انجام تغییرات شدید و سریع در جامعه هستند. ۳-تمایل به واگرایی در درون احزاب بسیار شدید می باشد. این تمایل به واگرایی بویژه در هنگامی که فشاری بر روی حزب نباشد یا حزب پله های قدرت را طی کند شدید تر می شود. تمایل به واگرایی به علت قدرت طلبی اعضا و کادرهای حزبی می باشد . در هر گردنه تاریخی که حزب مجبور به گرفتن تصمیمات دشواری باشد انشعابهای درون حزبی بیشتر می شود. ۴- در احزاب قدرت ساخته پیش از انقلاب مانند حزب مردم و حزب ایران نوین نیز بی عملی و تسلیم محض قدرت بودن مشاهده می شود. هیچ یک از چنین احزابی نتوانستند ثمرات کارکرد و پویایی حزبی را به مردم کشور و ساختار سیاسی بشناسانند. تشکیل حزب رستاخیز ملت ایران پایانی بر فعالیت اینگونه احزاب قدرت ساخته بود. ۵- با وجود بدون خاصیت بودن حزبهای قدرت ساخته قبل از انقلاب ،آنها توانایی ایجاد شور و هیجانی نسبی در هنگام انتخابات را داشتند. نابودی همین احزاب قدرت ساخته به روند سرنگونی محمد رضا شاه پهلوی سرعت بخشید. با توجه به موارد فوق می توان گفت نمی توان نهادینه شدن ساختار احزاب نیرومند و تاثیرگذار را از خواست ساختار سیاسی کشور مجزا نمود. احزاب تنها هنگامی می توانند در کشور نهادینه شوند که ساختار سیاسی کشور نیز عمیقا به ضرورت وجودی آنها پی برده باشد.احزاب در ازای مشارکت در قدرت اطلاعات مورد نیاز را برای استحکام ساختار سیاسی تامین خواهند نمود . از سوی دیگر ارتباط احزاب و ساختار سیاسی کشور ارتباطی دو سویه و متقابل می باشد . چنانچه نگاه عمیق و مهربانانه ساختار سیاسی کشور به یاری احزاب نشتابد احزاب دائما به سوی انشعاب و متلاشی شدن پیش خواهند رفت. ساختار سیاسی کشور فعالیت پایدار و قانونمند احزاب را تضمین می نماید ، از هرگونه شکل گیری فعالیتهای توطئه گرانه احزاب سیاسی برای حذف یکدیگر جلوگیری مینماید و در هنگام درگیریهای درون حزبی ساختار سیاسی کشور می تواند ابزارها و آگاهیهای لازم را برای جلوگیری از فروپاشی در اختیار احزاب قرار دهد. موارد فوق پیش زمینه ای برای تشکیل احزاب در کشورمان بود . اما تداوم و ماندگاری احزاب به چیزی بیشتر از این موارد نیاز دارد. راز ماندگاری احزاب در انتخاب مدیرانی است که نگاهی دوراندیشانه به فعالیتهای حزبی و جایگاه احزاب در کشور داشته باشند. یکی از مهمترین ویژگیهای این مدیران انعطاف پذیری می باشد. مدیرانی که بتوانند همچنانکه از منافع گروه اجتماعی خویش دفاع می کنند توانایی تاثیرگذاری و تاثیرپذیری بر گروههای اجتماعی دیگر برای حفظ منافع کلان کشور را داشته باشند . خطر مدیران حزبی که انعطاف پذیری لازم را نداشته باشند از خطر دشمن خارجی بسیار مهلکتر و گزنده تر می باشند چرا که جایگاه دشمن خارجی به خوبی مشخص می باشد و علت دشمنی دشمن خارجی نیز معلوم می باشد. اما یک مدیر حزبی غیر منعطف حاضر است برای تامین حداکثری منافع گروه اجتماعی خویش و رسیدن به اهداف خرد ، گروههای اجتماعی درون جامعه را از یکدیگر متنفر ساخته و آنان را به آستانه درگیری و تقابل با یکدیگر بکشاند. مدیران غیر منعطف حزبی از درون جامعه را نابود می کنند ، باعث تضعیف کشور شده و در نهایت باعث ایجاد وسوسه در دشمن خارجی برای آسیب زدن به کشور مان می شوند. مدیران غیر منعطف حزبی می توانند برای توجیه اعمالشان دهها دلیل فقهی ، دینی ، حقوق بشری ،طبقاتی ،آزادیخواهانه ،اصولگرایانه یا اصلاح طلبانه داشته باشند اما نتیجه تصمیمات چنین مدیران غیر منعطفی به چیزی جز نفرت گروههای اجتماعی از یکدیگر نمی انجامد . تاریخ ناکامی احزاب در کشورمان مشکل دیگری نیز به ما یاد آوری می کند. این مشکل بزرگ تاثرپذیری منفعلانه رهبران حزبی از بدنه و توده های حزبیشان می باشد. رهبران احزابی که خواستار مشارکت خود در قدرت سیاسی می باشند بایستی توانایی ایجاد امید ، کنترل و هدایت بدنه اجتماعی خود را داشته باشند . در صورت ناتوانی در چنین کاری بایستی توانایی توجیه کامل ساختار قدرت را داشته باشند و خود برافروزاننده بیشتر آتشی که دودش به چشم همه خواهد رفت نباشند. در چنین حالتی است که عملکرد مسئولانه رهبران حزبی راه را برای نهادینه کردن هر چه بیشتر نقش احزاب در ساختار سیاسی کشور هموار خواهد نمود. نقش دیگر احزاب کنترل و هدایت نمایندگان به قدرت رسیده آنان می باشد. احزاب بایستی مسئولیت رفتار نمایندگان خود را در قدرت را بپذیرند و از خودشیفتگی نمایندگانشان که در هنگام به قدرت رسیدن باعث فراموشی و پشت پا زدن به حامیانشان می شود جلوگیری کنند.احزاب بایستی از ابزارهای لازم برای نظارت و هدایت نمایندگانشان در قدرت برخوردار باشند. نکته مهم آخر اینکه انتخاب شعارهای حزبی بایستی انتخابی در دسترس و واقع بینانه باشد. هیچ جامعه ای نمی تواند بدون طی نمودن پله های ابتدایی به مراحل عالیتر برسد. در هنگام انتخاب شعارهای قابل دسترس نیز بایستی پی آمدها و عوارض منفی آن شعارها بوسیله احزاب رقیب شفاف سازی شود. بزرگترین بلای فعالیت حزبی در کشورمان این است که همه شعارهای زیبا و قابل دسترس بوسیله یک جریان حزبی مصادره شود . مصادره شدن تمامی شعارهای زیبای قابل دسترس بوسیله یک حزب جامعه ما را به سوی تک قطبی و تک صدایی شدن خواهد برد . اگر در کشورمان احزاب سیاسی میخواهند به ماندگاری خویش کمک کنند بایستی تلاش کنند رقبایشان نیز حرفی برای گفتن داشته باشند . در غیر اینصورت احزاب سیاسی با دست خود زمینه نهادینه شدن استبداد را فراهم خواهند نمود. فعالیتهای حزبی و دموکراسی خواهانه همواره به مراقبتی دائمی و نیز دانش فنی ویژه خود نیاز دارد. بزرگترین احزاب تمامیت خواه مانند نازیسم هیتلری از درون نظامهای پارلمانی زاییده شدند. به یقین اغواگری غوغاسالاران حزبی حتی اگر با خود صدها شعار آزادی خواهانه نیز به همراه داشته باشد چیزی به دانش فنی مردم سالارانه کشورمان نخواهد افزود .امیدوارم کشور ما نیز به آگاهیهای لازم برای هرچه کاملتر نمودن چنین دانش فنی که باعث حضور همه گروههای اجتماعی کشورمان در عرصه قدرت سیاسی و نیز اقتدار کشورمان می شود دست یابد.

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا